الهی...
سه شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۹ ب.ظ
باخاطری خسته...
دلی به توبسته...
دست از غیر تو شسته...
درانتظار رحمتت نشسته ام...
می دهی کریمی...
نمی دهی حکیمی...
می خوانی شاکرم...
می رانی صابرم...
الهی احوالم چنان است که می دانی
واعمالم چنین است که می بینی...
نه پای گریز دارم ونه زبان ستیز...
الهی مشت خاکی را چه شاید و از او چه برآید و با او چه باید...؟
دستم بگیر یا ارحم الراحمین.
۹۲/۰۵/۰۸