گریز از سایه میسور نیست هرچند تند بدوی راه فرار از سایه این است که به سوی نور حرکت کنی تا سایه پشت سرت باشد (الله نورالسماوات والارض)
غیبتام طولانین. ببشخید!
توی این شلوغی افکار، دست نوشت که یا سطحیه یا سخت که ما اهل هیچ کدومش نیستیم گویا!
کپی پیست هم چندان لطفی نداره؛ مگر چیز نابی پیدا کنیم.
گفتم که این غیبتو توجیه کرده باشم! (مگه ما چیمون از دیگران کمتره؟! خداوند انسان را آفرید و انسان توجیه را!)
فاطمیه.......
این شعر که برام پیامک شد چقد بغض داشت! چقد باریدم!! چقد دلم ییهو ریخت!!!
حس کردم تو مدینه ام و سال شش هجریه...
شهر آبستن غم هاست؛ خدا رحم کند
شهر این بار چه غوغاست؛ خدا رحم کند
بوی دود است که پیچیده؛ کجا می سوزد؟
نکند خانه مولاست؟!؛ خدا رحم کند
هیزم آورده که آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست؛ خدا رحم کند
همه جمعند و موافق که علی را ببرند
و علی یکه و تنهاست؛ خدا رحم کند
غزلم سوخت؛ دلم سوخت؛ دل آقا سوخت
روضه ی ام ابیهاست؛ خدا ... ... .
از شاعرش هم تشکر فروان.