الفـ لامـ میم

وب نوشت های میثم بابائی

وب نوشت های میثم بابائی

الفـ لامـ میم

عاقل به کنار رود تا پل می جست...دیوانه پابرهنه از آب گذشت

پیام های کوتاه
  • ۲۱ شهریور ۹۲ , ۱۵:۰۶
    غفلت
  • ۷ مرداد ۹۲ , ۱۲:۲۸
    قدر!
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ شهریور ۹۴، ۱۰:۵۰ - علوم قرانی ورودی 86 ملایر -خواهر
    التماس دعا

 

لو أنزلنا هذا القرآن على جبل لرأیتة خاشعاً متصدعاً من خشیة الله

لو انزلنا...

لو انزلنا...

اگر این قرآن را بر کوه نازل می کردیم

او را از ترس خدا خاشع و متلاشی شده می دیدی.

حشر:۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۱ ، ۱۵:۴۱
میثم بابائی

خجالت

آدم برفی از خجالت آب شد

وقتی که دید کودک گرسنه ای

به هویج دماغش زل زده...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۱ ، ۱۵:۱۷
میثم بابائی

قطاری سمت خدا می رفت ، همه مردم سوار شدند.

وقتی به بهشت رسید همه پیاده شدند ؛ یادشان رفت مقصد خدا بود نه بهشت!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۱ ، ۱۵:۱۱
میثم بابائی

  سوده، دختر عماره، با بانوان قبیله هَمْدان بعد از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام نزد معاویه رفت و پس از مذمّت وی و اعوان و انصارش، مطالبی در مدح و منقبت علی علیه السلام بر زبان آورد و افزود: یک بار به محضر آن امام همام رفتم، پرسید: چه حاجت داری؟ عرض کردم: مردی که برای جمع آوری زکات و صدقات به سوی ما فرستاده شده، ستم می کند. آن حضرت گریست و گفت: خدایا! تو گواهی بر حال من که ایشان را امر نکرده ام که بربندگان تو ستم کنند و حقّ تو را فراموش نمایند. آنگاه بر ورقی این آیه را نوشت: بسم الله الرّحمن الرّحیم، «و قَدْ جَآءَتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَآءَهُمْ وَ لَا تُفْسِدُواْ فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَحِهَا ذَ لِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»(اعراف/۸۵)؛ از سوی پروردگارتان نشانه ای روشن آمده است. پیمانه و ترازو را تمام ادا کنید و به مردم کم مفروشید و از آن پس که زمین به صلاح آمده است، در آن فساد مکنید که اگر ایمان آورده اید، این برایتان بهتر است.

  در ادامه آمده بود: پس چون کتاب (نوشته) ما را بخوانی که این رقعه است، دست از عمل بردار و آنچه نزد توست از کرداری که کرده ای، نگاهدار تا وقتی کسی بیاید و آن را از تو بگیرد.
سُوده می افزاید: حضرت آن رقعه را به من داده در حالی که مهر نفرموده بود، آن را تحویل آن مرد جفا پیشه دادم، او دست از اعمال خود برداشت و معزول گردید.(کشف الغمّه، ج 1، ص 231 و 232 به نقل از مقاله استناد به قرآن در سیره امامان (ع) از غلامرضا گلی زواره)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۰۸
میثم بابائی

آرتور اَش ( Arthur Robert Ashe, Jr) (متولد ۱۰ ژوئیه ۱۹۴۳ درگذشته در ۶ فوریه۱۹۹۳)، تنیس‌باز برجسته سیاه‌پوست آمریکایی بود. او در ریچموند ایالت ویرجینیا بدنیا آمد و رشد کرد. او در دوران بازی خود سه بار عنوان مسابقات بزرگ جهانی تنیس، مشهور به گرند اسلم، را برد.آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس در سال ۱۹۸۳ تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت.این قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خون‎ آلوده ای که درجریان عمل جراحی دریافت کرد به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد.

یکی از طرفدارانش نوشته بود:: چراخدا تورا برای چنین بیماری دردناکی انتخاب کرد؟
آرتور در پاسخش نوشت : در دنیا :
۵۰ میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند ،
۵میلیون یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند ،
۵۰۰هزارنفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند ،
۵۰هزارنفر پابه مسابقات ‏می گذارند
۵هزارنفر سرشناس می شوند ،
۵۰ نفربه مسابقات ویمبلدون راه پیدامی کنند ،
۴ نفربه نیمه نهائی می رسند و ۲ نفر به فینال .
و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم
هرگز نگفتم خدایا چرا من؟

و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم هرگز نمی توانم بگویم خدایا چرا من؟؟




هدیه  آ/خ جعفری :

روزی ارباب لقمان هندوانه ای به او داد و لقمان با حرص و ولع آن هندوانه را میخورد 

جوری که اربابش با خود گفت این چه هندوانه ای است که این چنین میخورد و پشت سر هم تشکر میکند.

اندکی از آن را خورد و دید بسیار تلخ است. متعجب دلیل این کار لقمان را پرسید

لقمان در جواب گفت: ارباب شما عمری به من خدمت کردید من را مورد لطفتان قرار

دادید یک بار هم هندوانه ی تلخ به من دادید، شرط انصاف نبود از این بد می گفتم...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۱ ، ۱۳:۱۵
میثم بابائی

سکانس اول:

مرد امروز هم شکست خورده از تلاشی خسته کننده، در راه است تا به خانه برگردد، و باز سریال شکست هایش در پیدا کردن شغلی، که سبد خرید خانوار را فعال کند؛ را برای همسرش تعریف کند.

سکانس دوم:

از دم در وارد خانه اشان که می شوی، فقر و بدبختی بر سرت هوار می شود. بچه ها امروز هم ساکت و در هم لولیده منتظرند تا پدر برگردد، و همه انتظارشان، دیدن دست های پدر ، پر از خریدی است که هرگز تجربه اش را نداشته اند.

سکانس سوم:

بچه ها گوشه ای نشسته اند و پدر و مادر هم یک طرف. سکوتیست اینجا دیدنی، می توانی در چهره همه بخوانی که مشغول سیر در عالم خود هستند. و زن خسته از سرکوفت هایی که لحظاتی قبل بر سر شوهرش هوار کرده، اشک می ریزد.او نمی داند که این نامرادی روزگار کثیفی است که دخترکان شوخ و شنگ و زیبا را، با هزار خواهش وتمنا و قربان صدقه پشت میز می نشاند و حقوقی و احترامی و … و مردهای زشت و زمخت و پینه بسته و عرق سوخته را به گور فراموشی می سپارد.

سکانس چهارم:

گوشه خانه تلویزیون درب و داغانیست که، سال ها از عمرش می گذرد؛ این وسیله زشت عقب افتاده کوچولوی رنگ و رو رفته گاهی از خود صدایی و سیمایی هم نشان می دهد، البته نه تصویرش ، نه صدایش، حرفی برای گفتن ندارد، ولی وقتی فرهنگ ! ماهواره به جایی وارد نشده باشد، آدم های آنجا باید صدا و سیمای ملی را ، و برنامه های روی برنامه اش ! را تماشا کنند.

سکانس پنجم:

برنامه ای که میان آن همه برفک و سیاهی و سفیدی نشان داده می شود، مسابقه آشپزی است! جای شما آنجا خالی است، مجری های برنامه با چنان ولع و ذوقی؛ ماهیتابه و قابلمه وکفگیر و ظرف و ظروف و مواد بسیار عالی غذایی و روغن و فر و ماکرویو و … را لیست کرده اند، که انگار اگر این ها نباشد، قرار نیست غذای امروز آماده شود.

سکانس ششم:

در ذهن خود، کادر تصویر را روی چشمان بچه ها، که حالا دیگر گرسنگی را یک جوری دست به سر کرده اند، زوم کنید، معصومیت را حس می کنید؟ می دانید؟ این ها، خیلی چیز ها را، مانند، حقوقی که صحنه گردانان و هنرمندان ! این برنامه می گیرند و همین طور خرج تبلیغاتی که برای این برنامه می شود، و دوربین ها ، دکور ها، چراغ ها و …را نمی دانند، بچه ها عجیبند، چشمانشان عجیب تر…کاش این متن را کارگردانی نمی کردم، این جا که می رسیم ، مجبوریم چند بار تصویر برداری را تکرار کنیم! چشمان بچه ها…چشمان بچه ها…چشمان بچه ها؛ راستی نگاهشان را حس می کنی ؟

سکانس هفتم:

این “فیلم متن” درد آور، در میان صدای خنده حضار در برنامه مسابقه آشپزی، که حال هر لحظه بیشتر از پیش از جعبه جادو!!! بلندتر می شود ، و نگاه بچه ها، و خانه خالی از نان، یک صحنه سانسور شده نیز دارد…

سکانس هشتم(سکانس سانسور شده):

” نگاه پدر”…تلاقی آن با نگاه بچه ها، که به صفحه روشنِ روسیاهی ها، خیره مانده اند. و پدر چه زجری می کشد، او حال تنها متهم این میدان است، نه صدا و سیما و نه تلویزیون و نه هنرپیشه های از هنر بی خبر ونه هیچ کس دیگری متهم نیست، او نتوانسته بود، بچه هایش را سیر کند، نتوانسته بود، در مقابل قدرت رسانه که حال با همه قدرت تبلیغاتیش ؛و همه بودجه ای که از بیت المال جمع شده است و همه داراییش؛بر سر فقرش می کوبد؛ جواب گوید و نیازشان را پاسخ دهد.

سکانس آخر:

نمی دانم؛ چند خانواده چشمشان تجملات و بریز و بپاش عیان در جامعه را می بینند و خودشان به نان شب محتاجند؟

و من نقدی بر صدا و سیمایی ندارم که دنباله جمهوری اسلامی ایران را به غصب، به خود چسبانده است…؟!!!

غلام حسین علوی

به نقل از عمارها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۱ ، ۲۳:۲۹
میثم بابائی

*اپیزود اول: بیست و چند سال قبل...
گیتی خامنه ، مجری خوب برنامه های کودک سیما، یک تفنگ اسباب بازی را به دست گرفته است و دارد قصه انقلاب را برای هزاران کودکی که در حال تماشای او هستند تعریف می کند. او می گوید: بله بچه ها... سربازها تفنگ هاشون رو اینجوری انداختن روی زمین. و بعد تفنگ اسباب بازی را می اندازد روی زمین و فرا رسیدن چندمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران را به بچه ها و خانواده هایشان تبریک می گوید.

*اپیزود دوم: بیست و چند سال بعد...
سارا روستاپور، مشهور به خاله سارا دارد بادکنک ها را بالا می اندازد و می گوید: بچه ها حالا بادکنکا رو پرت کنین پیش هم...

*خاله گاف ها!
"خاله ها"!، چند سالیست که حضور پررنگی را در تلویزیون ملی ایران به هم رسانده اند.
خاله شادونه، خاله نرگس، خاله سارا و چندتا خاله دیگر، پارت های مختلف برنامه های کودک سیما را اجرا می کنند و در واقع اکنون می شود اینطور قضاوت کرد که کوله بار رئیس رسانه ملی برای اجرای تئوری "هر برنامه یک مجری" کاملا به اجرا درآمده است.

اما حضور پررنگ خاله ها در سیما بدون حاشیه هم نبوده است. همین چند هفته قبل بود که سه کودک، در برنامه ناشیانه یکی از همین خاله ها در شهر خرمدره در استان زنجان، در پایان برنامه و هنگام هجوم به سمت خانواده های خود یا درهای خروج، جان خود را از دست دادند.
خاله یاد شده البته یکی از مجریان زنی است که شهرت اصلی او در سیما به دلیل اجراهای ماهواره ای، استفاده از آرایش غلیظ در هنگام اجرا و زیر و بم کردن صدا در هنگام خواندن آوازهای کودکانه است.

ماجرای فرنود شجاع! نیز حاشیه دیگری بود که از سوی همین خاله ها دامنگیر عزت الله ضرغامی مدیر سازمان صدا و سیما شد و شهره اش به آسمان رسید.
عدم توانایی یکی از همین خاله ها در کنترل برنامه زنده، منجر به پاسخ کودکانه ای شد که اگرچه در واکنش اول همه به آن خندیدند اما فضاحت آن نیز در یادها ماند.

*فواید این همه خاله...؟!
حقیقت اینست که اگر به هر دلیلی مشتری برنامه های کودک سیما باشید، خواسته و نخواسته گذارتان از کوچه خاله ها و آشنایی با آنها خواهد افتاد.اسم هایشان را حفظ می شوید و بعد از مدتی هم استایل های اجرایشان در خاطرتان حک می شود.

لودگی،آرایش غلیظ ، شعر خواندن هایی که تا مرز آواز راهی ندارند، تاکید همیشگی بر شستن دست ها هنگام غذا خوردن، تعامل با عروسک هایی که یا حیوان اند یا گوجه فرنگی و البته تاکید همیشگی بر شعر خواندن و باد کنک بازی و سایر ملعبه هایی که باید اذعان کرد نه به درد دنیای امروز بچه ها می خورند نه به درد دنیای فردایشان.

خاله های اشاره شده، با بازی های همیشگی پسر و دختربچه ها هم گویا میانه ای ندارند. نه عروسک بازی و مامان بازی می دانند و نه تفنگ بازی.
و البته باید تاکید کرد که مدیران رسانه ملی با چنین برنامه هایی، وقتی خبر اعتراض عده ای به بسته شدن سینماهایی که برای تماشاگران مختلط، فوتبال نشان می دهند را می شنوند نباید تعجب کنند زیرا معترضان و اغتشاش کنندگان نسل همین نوع برنامه ها هستند.
در واقع، نسلی که خاله ساراها و عمو قنادها از پنجره تلویزیون در حال تربیت آنها هستند، طبیعیست که به جای تفنگ و عروسک و بازی های انسان ساز، به بادکنک و ساز موسیقی و ساعت مشهور "بن تن" علاقه بیشتری نشان بدهد.

سطح بیگانگی برنامه های عمو و خاله های اشاره شده با مبانی فرهنگی اسلام ناب و انقلاب اسلامی تا آن حد زیاد است که اخیراً صحبت های انتقادی علیه این برنامه ها از جانب روشنفکران و متدینین دلبسته به انقلاب اسلامی نیز به گوش می رسد.

حجت الاسلام محمدحسن راستگو در همین زمینه و با اشاره به برنامه عمو قناد سیما به خبرگزاری رسا گفته است:‌ هر چند بچه‌های حاضر در این برنامه کوچکند و از نظر شرعی، تکلیفی ندارند و من هم انسان تنگ‌نظری نیستم که حجاب کامل را برای بچه‌های نابالغ واجب بدانم، ولی مساله این است که دختر بچه باید بداند پوشش او با پسرها فرق دارد و مجاورتش با آنها کار درستی نیست، از این رو می‌توان با پوشاندن لباس‌های رنگی زیبا با پوشش مناسب به دختر بچه‌ها، آنها را از کودکی با این مفاهیم آشنا کرد و در برنامه‌‌های تلویزیونی هم می‌توان آنها را از هم جدا، یا یک برنامه ویژه دختران و یک برنامه ویژه پسران تولید کرد.
مجری روحانی برنامه های کودک در دهه 60 و 70 با تاکید بر اینکه توقع نداریم در این برنامه ها به کودکان نماز جماعت یاد بدهند، می افزاید:‌ برنامه های کودک باید از نظر روان‌شناسی متناسب با سن، جنس، معلومات و فرهنگ زیست کودک باشد.

خسرو معتضد نیز نفر بعدی است که انتشار خبر مرگ سه کودک در برنامه یکی از خاله های صدا و سیما واکنش شدید او را در پی داشت. او در یادداشتی در همین زمینه می نویسد: من وقتی شرح حال کودکان مقتول و مصدوم را خواندم مرتعش شدم.
او با انتقاد از "خاله" برگزار کننده این برنامه منجر به مرگ تاکید می کند: من نمی دانم ایشان چه هنری جز نازک کردن صدای خود دارد؟
معتضد ادامه می دهد: (اگر ایشان) با همان شیرین زبانی خود که به نظر من بسیار بی مزه است و تکراری و به سن و سال ایشان هم نمی خورد، به بچه ها می گفت: "نازنینان من، سرجایتان بمانید و یکی یکی از سالن خارج شوید. یا به متصدیان سالن دستور می داد همه درهای سالن را باز کنید و مراقبت نمایید بچه ها به مادرهایشان ملحق شوند (چه می شد؟!). خیر این کار را نکردند، چون عجله داشتند زودتر به گروه بپیوندند و حق و حقوق بابت شو و شیرین زبانی را مطالبه کنند."

*خاله هایی بی شباهت به فرهنگمان
با دیدن برنامه های هرکدام از این خاله ها یک سوال اساسی به ذهن خطور می کند.جای خالی انطباق و تناسخ رفتارها با فرهنگ اسلامی و ایرانی ما؟
حجابشان، صحبتهایشان، آوازهایشان یا بازی هایی که یاد بچه ها می دهند؟! کدام قسمت این مولفه ها با اعتقادات و روش های اسلامی و ایرانی اصیل ما تطابق دارد؟!
ما قرار است سربازان اعتقادی امام روح الله(ره) باشیم که باید انقلاب اسلامی مان را به جهان صادر کنیم.

اما واقعیت آن است که رفتارها و برنامه های این "خاله ها" هیچ ربطی به آرمان و سبک زندگی ما ندارند و از آنها به جای سربازان اعتقادی احتمالاً علاقه مندان بن تن، دوستداران هری پاتر و اساساً نسلی پدید می آید که با ارزش های واقعی انقلاب اسلامی بیگانه خواهند شد.

حجت الاسلام نقویان، چندی قبل در یکی از سخنرانی های خود با انتقاد از محتوای برنامه هایی مثل خاله شادونه، عمو پورنگ و فیتیله، گفته بود: این برنامه ها، کاری به تربیت واقعی یک انسان در راستای آدمیت او ندارند.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۱ ، ۱۰:۴۷
میثم بابائی
جاتون خالی چند روز قبل با بچه های دانشگاه رفته بودیم داراباد.انصافا جای قشنگیه.از اتوبوس که پیاه شدیم، هر چی که از دامنه کوه فاصله میگرفتیم و به سمت مناطق اصلی داراباد نزدیک میشدیم یه چیز مدام توجه مارا به خودش جلب میکرد.به طوری که بدون اینکه خودمون بخوایم به بحث اصلی بین بچه ها تبدیل شده بود.اون موضوع چیزی نبود بجز بدحجابی دختران، که هرچی به سمت قله نزدیکتر میشدیم بر غلظتش افزوده میشد. به طور معمول بعد از دیدن این صحنه ها شروع کردیم به نق زدن و اینکه چرا مسئولین هیچ کاری تو این مدت نکردن و از این حرفا.بعد هم قاعدتا بین بچه ها مباحث فلسفی مطرح شد که اصولا باید با این موارد به صورت اجباری برخورد کرد یا اینکه باید صبر کنیم تا درخت دیررس فرهنگ یه زمانی به بار بشینه و معضل بدحجابی با کار فرهنگی به حجاب تبدیل بشه.البته اگه تا اون موقع کسی بتونه درک کنه که حجاب یعنی چه و چه فرقی با بی حجابی میکنه!!!تو همین گیرودار که ما داشتیم به عنوان نظریه پرداز با هم بحث میکردیم و مشکل بدحجابی را با یک و دو کردن و مباحث روشنفکری و بعضا تاریک فکری، به خیال خودمون حل میکردیم، یکی از دوستام که چند قدمی از ما جلوتر بود و تو مباحث خیالی ما وارد نشده بود، بعد از دیدن یکی از این دخترایی که روسری را از سرش برداشته بود، خیلی محترمانه بهش تذکر داد و ازش خواست که حجابشو درست کنه.اون بنده خدا هم بدون اینکه بخواد باهاش بحث کنه این کار را انجام داد.

این صحنه را که دیدم ناخودآگاه یه چیزی به ذهنم رسید.با خودم گفتم اگه این همه آدمای به اصطلاح مذهبی( که خودم هم یکی از اونا هستم)، بجای نق زدن و بحث کردن در مورد اینکه باید با زور بااینا برخورد کرد یا با کار فرهنگی،شروع میکردیم به اینکه در حد خودمون به این افراد تذکر بدیم، تا الان چقدر تاثیر مثبت روی این وضعیت گذاشته بودیم. نماز که تموم میشه 200 نفر آدم مسجدی که مطمئنا از وضعیت بدحجابی معذب هستند از مسجد خارج میشن، اما دریغ از یه تذکر که به افراد بدحجاب داده بشه.فکر کنین یه دختر بدحجاب که از خونه میاد بیرون، تو مسیرش 200 نفر بهش تذکر بدن که حجابش را رعایت کنه؛ به نظرتون بازم به کار خودش ادامه میداد.باور کنین نه!!! اگه روزی 200 نفر به یه بنده خدایی که داره یه کار درست انجام میده مدام گوشزد کنن که کارش اشتباهه، او طرف به شک وتردید میفته، چه برسه به کسی که داره کاری انجام میده که هیچ مبنایی برا انجامش نداره.این همه آدمای مسجدی و مذهبی مثل من که مدام داریم از وضعیت بدحجابی انتقاد میکنیم و فقط به مسئولین گیر میدیم که چرا کاری نمیکنن، اگه یه کم به خودمون میومدیم و شروع میکردیم به تذکر دادن و انجام وظیفه شخصی خودمون، مطمئنا وضعیت امروز اینگونه نبود.این همه روایت و حدیث در باره اهمیت امربه معروف و نهی از منکر داریم، اما به راحتی از کنارش میگذریم و مسئولیت را رو دوش مسئولین میندازم.نیروی انتظامی مگه چقد میتونه با این قضیه برخورد که؟ تازه آیا این کار جواب میده یا نه؟ اگه جواب میده پس چرا الان وضعیت اینطوری هست؟چرا از خودمون شروع نمیکنیم؟

مارا چه شده است که به راحتی از کنار مشکلات میگذریم و حاضر نیستیم به خاطر خدا از آبروی خودمون هزینه کنیم؟

الان میفهمم که چرا توروایات این همه تاکید شده که پاداش تمامی اعمال و کار های نیک ، حتی جهاد در راه خدا ، در برابر امر به معروف و نهی از منکر ، مانند قطره ای در برابر دریای بزرگ وپهناور است. این همه تاکید و این همه پاداش تنها بخاطر تاثیر گذاری امر به معروف است.به این خاطر است که طبق روایات اگه امر به معروف در جامعه ای تعطیل شود، بدترین افراد بر آن جامعه مسلط میشوند.میلیون ها انسانی که هر ساله در راهپیمایی های مختلف شرکت میکنند، صدها هزار افرادی که سالانه در مراسم اعتکاف در مسجد بیتوته میکنند، انسان های بسیاری که هر ساله در مراسم عاشورا اقامه عزا میکنند و خیل عظیمی که هرروزه در مساجد نماز را برپا میدارند، اگر به اندازه توان خود و در حد تکلیف خود به این افراد با روی خوش و قول لین، تذکر لسانی میدادند، مطمئنا وضعیت به گونه ای دیگر بود.از جمله دلایلی که در شهرهای کوچک هنوز وضعیت بدحجابی به گونه مسلطی در نیامده به این خاطر است که افراد محلی نسبت به این پدیده حساس هستند و با دیدن این وضیعبت، تذکر میدهند و به راحتی از کنار این مسئله عبور نمیکنند. اگر بپذیرینم که در بسیاری از موارد،آینده تکرار گذشته خواهد بود، پس نباید منتظر باشیم که اتفاق خاصی در این وضعیت بیفتد.چرا که وضعیت بدحجابی هر سال بدتر از سال گذشته است.

*دانشجوی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران

محمدرضا امیرزاده*
به نقل از عمارها
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۱ ، ۰۰:۰۰
میثم بابائی

متن یادداشت رهبر معظم انقلاب درباره مناجات شعبانیه(و دعا در ماه شعبان):

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم
دعا، وسیله‌ مؤمن و ملجأ مضطر و رابطه‌ انسان ضعیف و جاهل با منبع فیاض علم و قدرت است، و بشر بى‌رابطه‌ روحى با خدا و بدون عرض نیاز به غنى بالذات، در عرصه‌ زندگى سرگشته و درمانده و هدر رفته است؛ «قل ما یعبؤا بکم ربىّ لولا دعاؤکم»
بهترین دعا آن است که از سرمعرفتى عاشقانه به خدا و بصیرتى عارفانه به نیازهاى انسان انشا شده باشد، و این را فقط در مکتب پیامبر خدا (صلّى‌اللَّه‌علیه واله‌وسلّم) و اهل‌بیت طاهرین او - که اوعیه‌ى علم پیامبر(ص) و وراث حکمت و معرفت اویند - مى‌توان جست. ما بحمداللَّه ذخیره بى‌پایان از ادعیه‌ مأثوره از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) داریم که انس با آن، صفا و معرفت و کمال و محبت مى‌بخشد و بشر را از آلایشها پاکیزه مى‌سازد.
مناجات مأثوره‌ ماه شعبان - که روایت شده اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بر آن مداومت داشتند - یکى از دعاهایى است که لحن عارفانه و زبان شیواى آن، با مضامین بسیار والا و سرشار از معارف عالى‌ همراه است که نظیر آن را در زبانهاى معمولى و محاورات عادى نمى‌توان یافت و اساساً با آن زبان قابل ادا نیست. این مناجات، نمونه‌ کاملى از تضرع و وصف حال برگزیده‌ترین بندگان صالح خدا با معبود و محبوب خود و ذات مقدس ربوبى است. هم درس معارف است، هم اسوه و الگوى عرض حال و درخواست انسان مؤمن از خدا.
مناجاتهاى پانزده‌گانه که از امام زین‌العابدین حضرت على‌بن‌الحسین (علیه‌السّلام) نقل شده، گذشته از خصوصیت بارز دعایى مأثور از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)، این مزیت را داراست که به مناسبت حالات مختلف مؤمن، مناجاتها را انشا فرموده است.
خداوند به همه توفیق استفاضه و خودسازى به برکت این کلمات مبارک را عنایت فرماید.
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۱ ، ۱۰:۴۴
میثم بابائی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۱ ، ۱۷:۲۸
میثم بابائی